پنجشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۰

درخواست مهدی محمودیان، افشاگر جنایات کهریزک، از رهبران سبز:

بعد از اظهارات اخیر آقای سید محمد خاتمی، در خصوص اینکه «اگر به نظام و رهبری ظلم شده به نفع آینده از آن چشم پوشی شود و ملت هم بر ظلمی که بر او و فرزندانش رفته می گذرد...»، شاید بازخوانی و یادآوری برخی مطالبِ نه چندان دور، لازم و ضروری باشد. از جمله، درخواست مهدی محمودیان فعال حقوق بشر و روزنامه نگار زندانی و افشاگر جنایات کهریزک که در نامه ای (در دی ماه 1389) خطاب به سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، و مهدی کروبی نوشت: 

«...از شما تقاضا دارم به حرمت خون شهدای انقلاب از آغاز تا امروز و به حرمت گریه ها و دلتنگی های مادران، پدران،همسران و فرزندان شهدا و اسرای جنبش سبز و به حرمت شکنجه دیدگان کهریزک،بند ۲۰۹ و ۲-الف و سایر زندانها و بازداشتگاههای پیدا و پنهان دیگر همانطور که تاکنون از اهداف و آرمانهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم خداجوی ایران پاسداری کرده اید کماکان ادامه داده و به هیچ قیمیتی از مواضع به حق و اصولی خود دست برندارید و مبادا هیچگونه فشاری از هر سو سبب گردد تا دستیابی به خواسته های فرعی همچون آزادی ما اسرای دربند شما را از تاکید و پافشاری برخواسته های اصلی باز دارد زیرا در چنین حالتی حتی در صورت دستیابی به این خواسته تان تمامی زحمات ما و سایر کسانی که در این مدت متحمل انواع هزینه ها شده اند از بین خواهد رفت.عزیزان همانطور که ما از گذشتگان خود پرسیدیم که برای تحقق آزادی،عدالت و مردم سالاری دینی چه کرده اند فرزندان ما نیز چنین پرسشهایی را از ما خواهند پرسید پس کاری کنید که هم شما و هم ما بتوانیم در برابر پرسش آیندگان و وجدان بیدار بشری پاسخگو و سرفراز باشیم.» 

 درود بر شرف او و درود بر پایمردی و شرف همه ی زندانیان سیاسی دربند، به خصوص، میر حسین موسوی و مهدی کروبی

شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۰

میر من، خورشید پهنه ی ایران

میر من، خورشید پهنه ی ایران!
با قلبی آکنده از غم و انده و چشمانی شبنم اندود، به انتظار رهایی تو، روز سپر کرده و شب سر بر بالین می گذارم . بارها و بارها قلم برداشتم تا به مانند دیگر هموطنان دربندم برای تو اسطوره ی صبر و مقاومت بنویسم، اما هر چه کردم نشد که نشد؛ چرا که خجل از بی وفایی بودم و توان سربلند کردن در برابر قامت سرو تو برای پیمان شکنی چون من نبود.
میر من، تو را در حصار کردند که نگویی ، ننویسی و بیش از این رسوایشان نسازی ، اما تو در همان چند ساعت فرصتی که برای دل دادن و دل گرفتن در اختیار داشتی گفتی آنچه که باید بیان می کردی . ای کاش بودی و میدیدی و می شنیدی که اعوان و انصار کودتا از صدر تا به ذیل ، آن به آن، به تک تک مدعاهای تو اقرار می کنند .
میر من، گمان مبر که اینان از آن همه جفا نادم شده و یا در پی جبران مافات باشند ، اینها بی شرم تر از آنند که تصور می کردی . به صحت هر آنچه که گفتی ، نه در پرده، که درعلن اذعان می کنند ، اما قدرت، چنان مستشان کرده که به نسیان دچار شده و یا آنکه خلق را فراموش کار فرض کرده اند . آری هنوز از فتنه و فضای غبار آلودی که تو و شیخ ما بر پا کرده اید می گویند و چنان به پرده دری و بی حیایی خو کرده اند که خم به ابرو نیز نمی آورند.
میر من، اینان بر این خیال باطل بودند که حصر شمایان باعث خواهد شد که کلام توام با صلابت و منطق شما بر دل و جان مردمان جلوه نکند ، اما امروز با اتکا به همه ی ابزار و آلات بیشمارشان از زبان تو می گویند . آنقدر سفیهند که ناخواسته هر ساعت تو را تنزیه می کنند و بر حقانیت راه و کلام تو صحه می گذارند.
آری میر من، نیستی که ببینی آقایی که خود را هم نظر دیکتاتور می خواند ، همان که بر بوسه ی کودتاچی فخر می فروخت و در ذهن کوچکش او را دستمال کوچکی برای پیشبرد برخی از آمال و آرزوهایش می پنداشت ، چنان مغلوب همین کوتوله ی بی مقدار شده که اندک حیثیت و آبرویش به نزد یاران اصولیش نیز بر باد رفته است.
میر من، ای کاش می شنیدی سخنان گهربار احمدی نژاد یار غار آقا را که عزت ایشان را از قدرت خویش می انگارد ، ای کاش بودی و اطلاع می یافتی که به زعم ایشان دلیل عدم اقبال بسیاری از خلایق به حضرتش پشتیبانی جناب رهبر از او بوده است!
میر من، ای کاش بر این مطلب واقف می گشتی که خیل عظیمی از سینه چاکان دیکتاتور از او تبری می جویند، حیرت انگیز تر آنکه تمام این خناثان علت انجام این گناه نابخشودنی را به دوش ولی امر مسلمین انداخته و دلیل روی آوردن به این استخوان لای گلو را تبعیت از فرمان رهبر جلیل القدر عنوان می کنند.
میر من، هنوز سه ماه از در بند شدن تو نمی گذرد که در عیان از تقلب دولت در انتخابات آتی و پخش پول و مال و منال در انتخابات قبلی دم می زنند . جناب رهبر معظم هم اصلا برفروخته نمی شوند و از این سخنان هتاکانه خشمگین نمی گردند! امروز به صراحت از عدم کفایت می گویند و به خدا قسم که اگر تف سر بالا نبود تا به حال صد بار او را معلق کرده بودند.
میر من، گفتنی بسیار است ، اما چه کنم که اگر بخواهم همه ی اتفاقات این سه ماهه را به رشته ی قلم در آورم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود ، اما دلم نمی آید که نگویم که من در این ایام به خصوص یک ماهه ی اخیر همیشه به این کلیپ زیبا فکر می کنم که فردی سعی دارد با کشیدن دیواری خورشید را از نظرها پنهان کند ، زهی خیال باطل!
یریدون ان یطفیوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون
آگاهی تا رهایی
ناصر

دوشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۰

چرا از این همه ظلم و بی عدالتی رژیم سفاک ایران، به دادگاه لاهه شکایت نمی کنیم؟

 نامه ی تکان دهنده ی ضیاء نبوی که در آن از زندگی در مرز بین حیوان و انسان زندانیان در زندان کارون اهواز خبر داد؛ سپس نامه ی تظلم خواهی زندانیان سیاسی زن در قرچک ورامین که اعلام کرده اند این زندان کهریزک دیگری است؛ و اینک نامه ی دردناک مهدی محمودیان از زندان رجایی شهر، که از یک فاجعه ی انسانی در زندان های جمهوری اسلامی خبر می دهد.
کدام انسان با وجدانی است که این دردها و سوزها و رفتارهای ددمنشانه و غیر انسانی و توهین آمیز ، و لگد مال کردن کرامت انسانی زندانیان دربند و اسیر که جز خدا پناهی ندارند را بشنود و دلش به درد نیاید؟
تا کی باید به مسئولین و مقامات و روحانیون و مراجع بی وجدان و کر و کور و مست و منگ شده از قدرت که تمام حس های انسانی شان را از دست داده اند تظلم خواهی کرد و یاری خواست؟
در بحرین، طرح دعوی و دادخواست علیه رژیم بحرین به دادگاه لاهه داده شده و خانواده های کشته شده گان و شکنجه دیدگان و قربانیان به شکایت از ظلم مقامات کشورشان به دادگاه لاهه نامه نوشتند و در جلوی دادگاه لاهه دست به تظاهرات زدند، چرا ما دست روی دست گذاشته ایم؟

شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۰

«کار‌شناسان ارشد که زندانی شوند، به کار‌شناسی جنگیر و رمال باید بسنده کرد »

در انتخابات (ببخشید انتصابات!) خرداد سال 1388 مردم ما چه با بصیرت بودند که به احمدی نژاد (رمالِ کف بینِ خرافاتیِ نالایق) نه گفتند و میر حسین عزیز و شایسته را برگزیدند، و میر حسین موسوی، چه دور اندیش و با بصیرت بود که در 22 اردیبهشت 88 گفت: «دولت من، نه دولت رمالی خواهد بود، نه دولت کف‌بینی! »
اما رهبر جمهوری اسلامی که مرتب دیگران را به داشتن بصیرت توصیه می کند، در اولین نماز جمعه ی بعد انتخابات در 29 خرداد 88 تاکید کردند که، نظرشان به احمدی نژاد نزدیک تر است! و در ادامه در اشاره به سخنان موسوی فرمودند، اتهامات زشت و ناروایی به دولت می زنند، دولت را به رمالی متهم می کنند!!!!
و جواب چرا ها و سوال های مردم معترض از فردای انتصابات، گلوله بود و باتوم و شکنجه و زندان و تجاوز...
رهبری تا کنون بیش از هر کسی از احمدی نژاد و دولتش حمایت کرده. او در تمام این فرو غلطیدن کشور در مشکلات اقتصادی و سیاسی به طور مستقیم مسئول است. بهر حال ایشان فصل الخطاب اصولگرایی هستند. با این حال ایشان در یکی از سخنرانی های اخیر شان در سال 90 گفتند، از دولت انتقاد نکنید، دولت خیلی تلاش میکند و من می بینم!
اما امروز بعد از دو سال، همان اصولگرایان با بصیرت حامی رهبر!! اجبارا به بی لیاقتی و حماقت دولتی که این همه خون به پایش ریختند اعتراف می کنند!
و رهبر هم سکوت کرده اند و این انتقادات و اتهامات را «نسبت های زشت و ناروا به دولت» نمی دانند!
حدادعادل: رمال و غیبگو مشکل نظام را حل نمی کند.
مصباح‌یزدی: دین را باید از قرآن و معصومین آموخت؛ نه از مرتاض و جن‌گیر.
حسین فدائی: جریان انحرافی (احمدی نژاد و مشایی) اجنه را تسخیر کرده است.
مرتضی نبوی: تلاش داریم احمدی‌نژاد را از جنیان کافر جدا کنیم.
 نه اینکه تازه فهمیده باشند، خیر! دروغگویی و نالایقی و روان پریشی احمدی نژاد آنقدر اظهر من الشمس بود که لازم نبود دو سال طی شود تا به آن پی برد، رهبر و اصولگرایان حامی وی امروز خود را بدجور گرفتار می بینند. آنها فکر نمی کردند که کارشان به آبروریزی و رسوایی و تحقیر روحانیون و به خصوص ولایت فقیه از سوی تیم حامی دولت بکشد، لذا امروز در جنگ دو قدرت مستبد، مصلحت جیب مبارک و مقام و مناصبشان شان را در بر ملا کردن مفاسد احمدی نژاد و تیم حامی او می دانند. اما کور خوانده اند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!
چه کسی مسئول و جوابگوی خون های ریخته شده، زخم های بر داشته شده، تن ها و روح های شکنجه شده، و به قهقرا رفتن اوضاع مملکت خواهد بود؟
راست گفت امام، کسانی که در مقابل میر حسین می ایستند مدیریت یک نانوایی را ندارند. دولت فعلی یک نمونه از ان است.
اما با وجود تنفرم از احمدی نژاد خوشحالم که وجود او یک نکته ی مثبت داشت و آن اینکه باعث شد پته ی مقدس مابان و خود برتر بینان و در کل نظام کثیف و مافیایی جمهوری اسلامی روی آب ریخته، و ابهت پوشالی اش در هم شکسته شود...