دوشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۰

برسد به دست خورشید کوی اختر


پدر نازنینم سلام،

چگونه است حال عزیز ات؟ از حال من و ما نپرس که بی قراریم؛ باورم نمی شود که بیش از دو ماه گذشت و هنوز از تو خبری نیست. نمی دانی چقدر آرزوی دیدن دوباره ی آن لبخند دل نشین ات را دارم. نمی دانی چقدر در حسرت حتا دو خط بیانیه و پیام تو هستم.

میرحسین جان، این روزها جای تو و شیخ شجاع مان خیلی خالی ست. می دانم این نامه را به دستت نمی رسانند؛ شاید نامحرمان آنرا بخوانند یا پاره کنند و به دور بریزند، اما با این وجود می نویسم به این امید که ... آرزوی محال که محال نیست؟

در تمام این دو سال چهره ی نجیب و دوست داشتنی تو پیوسته پیش رویم است. تاکنون بارها برایت نامه نوشته ام و از همه چیز و همه جا گفته ام. اما این اولین باری است که می خواهم نامه ام را برایت پست کنم.

پدر عزیزم، گفتنی ها را خیلی ها گفته اند، بسیار بهتر و گویاتر از من. آه نمی دانی که چه نگفتنی ها با تو دارم. اما فکر اینکه بیگانه ای این میان، کلمات مرا بخواند مرا از نوشتن آنها باز می دارد. اصلن انگار همه ی کلمات از سرم پریده اند!

میر حسین جان، آیا روزی می رسد که ما بتوانیم حرف های مان را بدون نگرانی بر زبان و بر کاغذ بیاوریم؟ آیا روزی می رسد که بتوانیم راحت و آرام به خیابان پاستور کوی اختر قدم بگذاریم و زنگ در خانه ی عزیزترین مرد سبز را به صدا در آوریم و بر دستان شریف اش بوسه بزنیم؟

نازنین، نمی خواهم از تو تعریف کنم؛ تو به تعریف من نیاز نداری. تو آن مُشک هستی که خود خوشبو و معطر است و نیازی به تعریف دیگران ندارد. تو به من درس ایستادگی و مقاومت و شرف دادی آن هم نه با حرف بلکه با عمل؛ چیزی که سالهاست نه در مسئولین و نه در مردم دور و اطرافم نمی بینم...

پدر گلم، وقتی فکر می کنم که مردی سر به زیر و نجیب چون تو، چگونه زندگی آرام و هنری اش را به خاطر مردم به خطر انداخت؛ که چگونه مثل یک مرد واقعی ایستاد و در برابر ظلم کوتاه نیامد؛ که چگونه حسین وار در برابر هجمه ها و تهمت های مدعیان دینداری سکوت پیشه کرد و صبور بود و هست؛ وقتی به یاد می آورم اشک های بی صدایت را در غم کشته شدن و به شهادت رسیدن همه ی آن جوان های نازنین، و نیز خواهر زاده ی مظلوم ات در روز عاشورا و ندیدن پدر چشم براهت در آخرین دیدار، وقتی می بینم که باز هم از صبر می گویی و صبر...دلم آتش می گیرد؛ شرمگین می شوم؛ و گاهی فکر می کنم که تو برای این مردم که انگار به روزمرگی و ظلم و بی عدالتی خو کرده اند بسیار بزرگی...

میر حسین جان، آرزویم سلامتی و دیدن دوباره ی روی ماه و لبخند زیبای توست

به خدای بزرگ و مهربان می سپارمت

به همسر و همراه بزرگوار و صبور و مقاوم ات زهرا رهنورد عزیز سلام برسان

پاینده باشی و بر قرار

کسی که همواره به یاد توست

میم.تنها-تهران

5/2/90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر