یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۰

درد من درد تو نیست؛ درد تو درد من نیست؛ بنی آدم اعضای یک پیکر نیستند!

اینجا ایران است. اردیبهشت 1390. تلویزیون داره فوتبال لیگ برتر را مستقیم پخش می کنه؛ گزارش گر با آب و تاب و هیجان خاصی گزارش می ده. بازیکن ها با همه ی توان حمله می کنند. زیر پای هم می زنند. نفس نفس می زنند. عصبانی می شند. به خاطر از دست دادن یک موقعیت آه از نهادشون بر میاد، اشک می ریزن و تو سرشون می زنند. با زدن یک گل مثل فنر از جا کنده میشند؛ در پوست خود نمی گنجند و دور زمین می چرخند، تماشاگران هر چند اندک، یک لحظه از تشویق تیم مورد علاقه شون دست بر نمی دارن.

اینجا ایران است. اردیبهشت 1390. یک کارگر شهرداری از زور فقر و نداری به نشانه ی اعتراض جسم خسته اش را در جلوی شهرداری بوشهر به آتش می کشد. در یکی از خیابانهای بالاشهر یک نوجوان در میان سطل های آشغال به دنبال یافتن تکه غذایی برای خوردن است. دو بیمار بی بضاعت به دلیل نداشتن پول، از سوی بیمارستان در بیابانی رها می شوند. صدها کارگر هر روز از کار بیکار و به خود رها می شوند. محمد نوری زاد 40 روز است در سلول انفرادی اعتصاب غذا کرده و گفته تا حقوق اش رعایت نشه به اعتصابش ادامه می ده- نوری زاد، هموکه در اوج سرکوب های خونین یک لحظه ساکت ننشست و با نامه های کوبنده و روشنگرانه اش به خامنه ای پیوسته از هم وطنانش حمایت کرد و هنوز هم در هر فرصت این کار را می کند. عبدالله رمضانی در اوین مورد شکنجه ی روحی قرار می گیرد. صدها زندانی سیاسی دیگر به همین ترتیب ماههاست در زندانهای رژیم اسیرند. میر حسین موسوی و مهدی کروبی همراهان وفادار جنبش سبز، به جرم حق گویی و دفاع از مظلوم و تسلیم زور ظالم نشدن در خانه شان به حصر کشیده شده اند و اندک ازادی شان نیز از آنان سلب شده. به همسر اولین شهید به خون نشسته ی جنبش سبز که به امید یافتن قاتل همسر خود است (و البته به کس و کار همه ی کشته شدگان سبز راهپیمایی های اعتراضی دو سال گذشته) می گویند، خوب کردیم که کشتیم حق اش بود! ظلم اینجا ...ظلم آنجا ....ظلم همه جا...
اینجا ایران است. تو به من می گویی وقت داری با هم چند روز بریم کیش؛ فلانی با دوستاش داره می ره آنتالیا! فوتبالیست، گل دیگری به ثمر میرسونه و از خوشحالی بال در میاره... من می گم پول قبض گازم اینقدر زیاد اومده نمی خوام پرداختش کنم زور داره! یارانه رو هم به خاطر اعتراض به دولت نگرفتم؛ می گه: من که یارانه رو می گیرم خیلی خوبه برو ثبت نام کن شاید بهت بدن! می گم خیلی ها اعتراض دارن؛ برای خیلی ها قبض های سرسام آور اومده و نمی خوان پرداختش کنند ؛ میگه، من راضی ام! ....میگم نان، قوت اصلی مردم، یه قیمت ثابت نداره...ماه به ماه گرون تر میشه ...نان سنگگ دونه ای پونصد تومان... بربری 375 ...تافتون 250 تومان!...نمی دونیم بخندیم یا گریه کنیم؟! میگه، خب هزار تومن هم برای نون به یارانه ها اضافه کردن!! می خوام از سیاست حرف بزنم؛ می گه: چه حوصله ای داری تو! ...درد من درد تو نیست؛ درد تو درد من نیست!

آره زندگی جریان داره... نمیشه که همه بشینن غصه بخورن؛ سر کار نرن؛ سفر نرن؛ سینما نرن، خرید نرن؛ مهمونی نرن، به تماشای فوتبال نرن؛ تو بالاترین لینک داغ برای لالیگا نزنن! من زندگی م خوبه؛ من حالم خوبه، من مشکلی ندارم, زندگی دیگرون، غم دیگرون، رنج دیگرون، به من ربطی نداره!

اما من فکر می کردم چی می شد اگر نماینده های مجلس ما (حداقل همین گروه اقلیت- نه اصلن فقط یک نفر) در اعتراض به کشتار هم وطنانشون استعفا می دادن و به سر کار نمی رفتن....چی می شد همین فوتبالیست ها و کلن لیگ فوتبال در یک اقدام هماهنگ از رفتن به زمین و بازی کردن منصرف می شدند و پیغام می دانند تا آزاد شدن همه ی زندانیان سیاسی، لیگ تعطیل است... یا چی می شد اگر همه ی تماشاچی ها به نشانه ی اعتراض توی این دو سال از رفتن به استادیوم ها برای تماشای فوتبال دست می کشیدند و کاری می کردند که لیگ برتر بی رونق و سوت و کور بشه؟! یا چی می شد اگه هنر پیشه ها و کارگردان های سینما، کارمندا، معلم ها، اصناف و شغل های دیگه، فقط یک روز هماهنگ می کردند و به نشانه ی اعتراض به این همه ظلم و بی عدالتی که بر هم نوعشان، هم وطنشان، رفته و می رود به سر کار نمی رفتند و دست به اعتصاب می زدنن؟
یا چه می شد اگه... کاش بنی آدم اعضای یک پیکر بود!

بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر