دوشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۰

تبریک سال نو به رئیس جمهور منتخب

سال نو،سال آگاهی تا رهایی، را به رییس جمهور محبوب و دربندمان، میر حسین موسوی تبریک می گوییم

با سلام و درود به میر محبوب دل ها که در این گذرگاه خطرناک، هیچ گاه تنهایمان نگذاشت، بلکه از ما پیشی گرفت.

میرحسین عزیز!

یادش به خیر! سال 1389 را با پیام زیبا و امید بخش ات که به «صبر و استقامت» فراخواندی مان شروع کردیم... یک سال، همراهی و همگامی؛ یک سال، فراز و نشیب؛ یک سال، تلخی و شیرینی؛ و 25 بهمن 89 روز پر شکوه میعاد دوباره ی سبزها شد...و روز ایستاده مردن دو جوان رشید و سبز دیگرمان که از نشسته در ذلت زیستن خسته بودند. محمد و صانع عزیز را می گویم.

اکنون سال 1390 فرا می رسد، بدون حضور تو و بدون بیان و پیام گرمابخش تو...

ای صبور! نمی دانی چقدر خالی ست جای تو این روزها.... خون جوانان وطن هنوز بر زمین مانده ...و یارانِ در بند مان در زندان ها به جرم عدالت خواهی شکنجه می شوند، چگونه عید خواهیم داشت؟

میر حسین جان!

چه بگویم که تو و شیخ شجاع، با استقامت و مردانگی و فداکاری تان شرمند مان کردید. آخر کجا سراغ دارید که پدران از فرزندان شان در آزادی خواهی و ظلم ستیزی پیشی بگیرند؟ اما شما چنین کردید! ای کاش که لیاقت شما و بزرگواری تان را داشته باشیم .

بدان که ما فرزندان ایران، برای آزادی تو و شیخ عزیز و نیز همه ی اسرای سبز و مظلوم - برای انتقام خون پاک جوانان بی گناه - و برای آزادی ایران مان از بند دیو سیرتانِ یزید صفت، ساکت نخواهیم نشست. و سال 90 را با گسترش بیشتر آگاهی ها، شروع می کنیم و تا رهایی کامل ایران از استبداد و دیکتاتوری ادامه خواهیم داد.

هر جا که هستی سال 90 بر تو و همسر شیر دلت، سبز و مبارک و پرشگون باد!

تمام عشقمان نثار تو ای سبز ترین اتفاق...

بر قرار باشی و سبز

گـل من تـازه بمــون

نفسـم پیـشکش تو

جا ی من زنده بمون


پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۹

دیکتاتور رفتنی است! همانطور که سرما...

دیکتاتور رفتنی است! همانطور که سرما ... رویش جوانه های سبز را نمی توان انکار کرد!

روزهای پایانی اسفند است؛ این سرما هم انگار دلش نمی خواهد دست از سر ما بر دارد و برود. درست مثل دیکتاتور که تا آخرین لحظات اصرار بر ماندن دارد، پیوسته اعلام وجود می کند و می گوید که، «من هستم! من رفتنی نیستم!»، اما زوال و حقارتش را می توان به وضوح دید.

سرانجام تا چند روز دیگر خواهی نخواهی سوز و سرما از سرزمین مان رخت برمی بندد و جایش را به بهاری سبز و زیبا می دهد. و رو سیاهی می ماند به ذغال.

دیکتاتور! این را بدان که جلوی آمدن بهار و سبزی را نمی توان گرفت....سلام بهار! سلام آزادی! سلام عدالت! سلام ای همه ی خوبی ها و راستی ها، سلام!